مرادف کلکل. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). مبدل عامیانۀ قال مقال. شورو غوغا. قال مقال. (فرهنگ فارسی معین) : این همه کل مکل از تنبک گویندۀ تست مطربا حق حق ما از دم پویندۀ تست. میرنجات (از آنندراج)
مرادف کَلکَل. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). مبدل عامیانۀ قال مقال. شورو غوغا. قال مقال. (فرهنگ فارسی معین) : این همه کل مکل از تنبک گویندۀ تست مطربا حق ْ حق ِ ما از دم پویندۀ تست. میرنجات (از آنندراج)
از قال مقال تازی غوغا (این واژه پارسی است) شور بانگ شور و غوغا قال مقال: (مطربا، حق حق ما از دم گوینده تست این همه کل مکل از تنبک کوبنده تست)، (گل کشتی)
از قال مقال تازی غوغا (این واژه پارسی است) شور بانگ شور و غوغا قال مقال: (مطربا، حق حق ما از دم گوینده تست این همه کل مکل از تنبک کوبنده تست)، (گل کشتی)
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسۀ اردستان به اصفهان. هوای آن معتدل و دارای 159 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خشکبار و کتیراست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسۀ اردستان به اصفهان. هوای آن معتدل و دارای 159 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خشکبار و کتیراست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کلیم کوچک. کلیم خردسال. کلیم طفل: کلیمکی که به دریا فکند مادر او ز بیم فرعون آن بدسرشت دل چون قار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278). و رجوع به کلیم و کلیم اﷲ و موسی شود
کلیم کوچک. کلیم خردسال. کلیم طفل: کلیمکی که به دریا فکند مادر او ز بیم فرعون آن بدسرشت دل چون قار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278). و رجوع به کلیم و کلیم اﷲ و موسی شود
نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با سباع می بود. (تذکره الاولیاء). فلان کس چندین سال است تا کل کن می خورد... (تذکره الاولیا). و رجوع به کلکنک شود
نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با سباع می بود. (تذکره الاولیاء). فلان کس چندین سال است تا کل کن می خورد... (تذکره الاولیا). و رجوع به کلکنک شود
لکه های قهوه ای و سیاه رنگی که بر چهره یا پوست بدن انسان ظاهر می شود لکه های کوچک و بزرگ نقطه مانند قهوه یی که بر روی پوست صورت و گردن و دست و پا (نقاطی از پوست که در معرض تابش نور خورشید قرار میگیرد) پدید میاید. این عارضه که از سن سه سالگی ببالا در اشخاص سفید پوست که دارای مو های بور هستند دیده میشود بهیچوجه ناراحتی و درد ندارد و ساری نیز نیست و تقریبا معالجه پذیر نمیباشد کنجودک کنجتک
لکه های قهوه ای و سیاه رنگی که بر چهره یا پوست بدن انسان ظاهر می شود لکه های کوچک و بزرگ نقطه مانند قهوه یی که بر روی پوست صورت و گردن و دست و پا (نقاطی از پوست که در معرض تابش نور خورشید قرار میگیرد) پدید میاید. این عارضه که از سن سه سالگی ببالا در اشخاص سفید پوست که دارای مو های بور هستند دیده میشود بهیچوجه ناراحتی و درد ندارد و ساری نیز نیست و تقریبا معالجه پذیر نمیباشد کنجودک کنجتک
کشیدن و رها کردن، از هر سو کشیدن کشاکش، جدال ستیزه: (روز و شب در جنگ و اندر کش مکش کرده چالیش آخرش با اولش)، (مثنوی)، خوشی و نا خوشی غم و شادی، امر و نهی
کشیدن و رها کردن، از هر سو کشیدن کشاکش، جدال ستیزه: (روز و شب در جنگ و اندر کش مکش کرده چالیش آخرش با اولش)، (مثنوی)، خوشی و نا خوشی غم و شادی، امر و نهی